عشق زندگیمون آرشیناعشق زندگیمون آرشینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

آرشینا بهترین اتفاق زندگی ما

17 ماهگيت با چند روز تاخير مبارك خوشگلم

دخمل عزيزم،عشق مامان 17 ماهگيت با يه عالمه عشق به تو مباركه،دوست دارم . ميدوني دربه در ماچ كردناتم،اينقدر كه با احساس ماچم ميكني مخصوصا موقعي كه ميام مهد دنبالت،الانم كه يادگرفتي خداحافظي ميكني .اسم دوستت كه همسن و سالته طنينه.اونروز كه اومدم دنبالت آغوشت رو باز كردي و داشتي ميومدي بغلم كه يه دفعه برگشتي و طنينو بوس كردي و به زبون خودت گفتي طيي باي.منو ميگي از ذوق صحبت كردنت داشتم ميمردم خيلي شيرين زبون شدي ماماني.جديدا دوست داري يه جاي سرسبز با يه محيط بزرگ و باز باشه بري توش و فقط بدوويي .مخصوصا اگه سربالايي سرپاييني داشته باشه كه ديگه هيچ با گريه و به زور ميريم خونه.شبا دوست داري بازي كني و دير بخوابي صبحم كسي بيدارت نك...
20 مرداد 1392

دلم نوشته واسه دخترم

دختر عزيزتر از جونم ديشب خوابم نميبرد و تا ساعت 5 صبح بيدار بودم .جالبه كه به قول قديميا ميگن گوسفند بشماري خوابت ميبره ،من مرور كردم لحظات شيرين شيرين بارداري و به دنيا اومدن شمارو.خدا چه قدرت و عظمتي داره،خدايا شكرت.از يه سلول كوشولو به ما عطا ميكني مقام زيباي مادري و مادر شدن رو ،به ما يه هديه ي قشنگ ميدي كه سالهاي سال واسه ثانيه ثانيه هاي زيباش شكر ميكنيم .چقدر قشنگ بود شنيدن صداي قلبت توي سونوگرافي و اينكه ديگه عجول شده بودم كه زودتر به دنيا بياي و بشي تموم دنيام و رنگ بدي به تموم زندگيم .روزي كه توي اتاق عمل نيمه هوش بودم و پرستار بهم ميگفت مامان شدي مامان يه دختر قشنگ و تنها چيزي كه يادم مياد پشت سرهم بدون اينكه از خودم اراده ...
12 مرداد 1392
1